یتیمخانه نود و هشت بچه دارد که دختر هفده ساله جروشا ابوت،از همه بزرگتر است. او از صبح تا شب سر پاست تا دستورات رئیس عصبانی پرورشگاه را اجرا کند. او با همهی تلخیها، قلمی شیرین دارد و خوب مینویسد. یکی از اعضای هیئت امنای پرورشگاه تصمیم میگیرد او را به دانشگاه بفرستد و تنها خواسته اش اینکه جروشا برایش نامه بنویسد.
بابا لنگدراز مشهورترین اثر جین وبستر، از همان آغاز با استقبال خوانندگان- به خصوص جوانان- روبهرو شد. بسیاری از وقایع تلخ و شیرین این رمان براساس تجربههای تجربههای نویسندهاش در دبیرستان شبانهروزی و دانشکده شکل گرفتهاندجین وبستر از بستگان مارک توین بود. او داستاننویسی را در دوران دانشجویی آغاز کرد. در سال آخر دانشکده با دو دوست دانشجو، از بیشتر شهرهای اروپا دیدن کرد تا پایاننامهاش را با نام فقر در ایتالیا کامل کند.
جین در چهل سالگی، پس از به دنیا آوردن دخترش، در اثر تب زایمان درگذشت.رمان «بابا لنگ دراز» در زمانی نوشته شد که نه تنها کتابی بهشدت فیمنیستی به حساب میآمد، بلکه از نظر فرم نیز پیشتاز و نو محسوب میشد. بابا لنگ دراز حکایت دختری یتیم است و همین انتخاب شخصیت در زمانهای که نوشته شده، آن را شاخص کرده است. زیرا علاوه بر آنکه قهرمان داستان یک دختر است، انتخاب او از طبقه فرودست، نوعی تابوشکنی به حساب میآمده است. جین وبستر از طرفداران جنبش فیمنیست بود و ردپای این تفکر را میتوان در آثارش و بهویژه بابا لنگ دراز یافت.
بابا لنگ دراز در زمانهای نوشته شده که قهرمانان کتابها همچنان از طبقهی مرفه انتخاب میشدند، زیرا قصهی زندگی این قشر اهمیت داشته و میتوانسته تخیل خوانندگان را با اتصال به رویاهای باشکوه طبقهی مرفه، تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین جودی ابوت بهعنوان دختری فقیر، تفاوتی بزرگ با قهرمانان همنسلش دارد.جین وبستر چنان شجاعانه در این مسیر قدم برداشته که قهرمانش نه تنها فقیر است، بلکه جودی ابوتِ او، دختر بیخانواده پرورشگاهی است که حتی اسمش را از روی سنگ قبر برایش انتخاب کردهاند. دختری که چندان زیبا و دلربا نیست و با آداب و رفتارهای یک خانم متشخص در جامعهای که بهتازگی به مدرنیته گام نهاده، ناآشناست و علایق به ظاهر سبکسرانه، اما طبیعی و واقعی و بدون پردهپوشی دارد.
جامعهای که همچنان درگیر القاب و عناوین و نژاد و شجرهنامچه خاندانهای بزرگ و معروف و مرفه است. نگاه فمنیستی جین وبسترالبته جین وبستر آگاهانه با آوردن شخصیتی به اسم «جولیا پندلتون» در کنار جودی ابوت، چنین رویکردی را به سخره میگیرد و به آن میتازد. اما برای حذر کردن از خطکشیهای طبقاتی، بابا لنگ دراز را از همین خانواده انتخاب میکند تا متذکر شود که چنین خاندانهایی میتوانند رویکردی متفاوت نیز داشته باشند. ظاهر جودی ابوت نیز نشان از نقد شدید جین وبستر به ظاهرهای کلیشهای زنانه در آن دوران دارد که باز هم از اندیشههای فیمنیستی او نشأت میگیرد. قائم به ذات بودن شخصیت جودی ابوت، بدون داشتن شجرهنامچهی بلندبالا، نوعی تعلیم زنان و دختران است که بتوانند به «خود» متکی باشند و با همین «خود» واقعی و بدون پیشوند و پسوند، جایگاهشان را در جامعه تعیین و تثبیت کنند. جودی ابوت دختر کامل و رویاییای نیست، بلکه خطاها و اشتباهات فراوانی دارد و جین وبستر تلاش کرده که همهی وجوه شخصیت زنانه را طبیعی و بدون شرم از بروزشان، معرفی کند. اما به هر حال نویسنده برای جودیِ داستانش یک منجی به اسم بابا لنگ دراز در نظر گرفته که او را از پرورشگاه بیرون میکشد و به دانشگاه میفرستد.
کسی که چندان میانهی خوبی با دختران نداشته و پیش از آن فقط پسران پرورشگاه را به دانشگاه میفرستاده که این خود نوعی نقد نویسنده به تبعیض میان زنان و مردان است. فرم و ساختار متفاوت بابا لنگ دراز تا پایان داستان همانطور که از چشم جودی ابوت پنهان است، از چشم خواننده نیز پنهان میماند و وجود اسرارآمیزش فاش نمیشود. این یعنی فاصله گرفتن از نظرگاه دانای کل که باز هم در زمانه خودش نوعی پیشتازی در فرم نوشتن محسوب میشده است. یعنی خواننده همانقدر از بابا لنگ دراز میداند که جودیِ داستان میداند و تنها میتواند با زاویه دید قهرمان داستان پیش برود.
اما بابا لنگ دراز در قالب و فرم نیز منحصر به فرد است؛ انتخاب شیوهی نامهنگاری برای داستان که روند پیشرفت داستان را به نامههای جودی ابوت به بابا لنگ دراز محدود میکند. راوی نامههایی را به مخاطبی خاموش مینویسد. مخاطبی که هیچ اطلاعاتی از آن به خواننده نمیدهد، جز آنکه او مردی پولدار و احتمالا بلندقد و خیّر است. اگر چه خواننده هیچ چیزی درباره بابا لنگ دراز نمیداند، اما این شخصیت غایب و بینشانه، یکی از شخصیتهای محوری داستان را میسازد که گاه سایه مقتدر پدرانهاش شکسته میشود تا باز هم نقدی باشد بر حاکمیت پدرسالاری.
بابا لنگ دراز را محسن سلیمانی ترجمه و نشر افق آن را در ردهی کتابهای عاشقانههای کلاسیک منتشر کرده است.
افسانه فرقدانی
دیدگاه خود را بنویسید