برگرداندن هر بچهای به زندگی تیره و تار نوانخانهای دلگیر کار سختی است، اما آن شرلی ۱۲ ساله آنقدر خودش است که آدم را خلع سلاح میکند. بعد از چند دقیقه حس میکنید غیر ممکن است بتوانید رهایش کنید برود. تعجبی ندارد که متیو و ماریلا کاتبرت هم دلشان نیامد او را با پسری که برای کمک در کارهای مزرعه احتیاج داشتند عوض کنند. این قدرت تخیل آن شرلی است که به او کمک کرد از بیتوجهی جان سالم به در ببرد، تخیلی که به زندگی دیگران هم غنا میبخشد و مردم را به سویش میکشاند. در این میان ، لوسی ماد مونتگمری با نبوغش کاری میکند که خیال کنید وارد دنیای واقعی آن شرلی شدهاید، نه دنیایی که نویسنده برایش خلق کرده است.
آن شرلی، دخترکی با موهای نارنجی و خلقوخوی شاعرانه، قهرمان رمان لوسی مادمونتگمری است. او در داستان آن شرلی در گرین گیبلز نشان میدهد که تخیل چگونه میتواند زندگی را هیجانانگیزتر و جالبتر کند. خیالپردازی به ما جرئت میدهد تا به استقبال تجربههای تازه برویم، به ما قدرت میدهد تا خودمان را در موقعیتهای جدید تصور کنیم، به ما امکان میدهد تا بتوانیم جهان را از چشم دیگران ببینیم و کمک میکند تا عشق و شادی و آرامش داشته باشیم.
اهمیت، قدرت و زیبایی دوستی
آن شرلی به ما نشان میدهد که دوستی چگونه میتواند بخش مهمی از رویای زندگیمان باشد. این دختر مردم را نادیده نمیگیرد، برای جذب روحهای خویشاند هیچ فرصتی را از دست نمیدهد، دوستی را ناممکن و نایاب نمیبیند و اینگونه است که رابطههایی صمیمی و بهیادماندنی میسازد و اهمیت، قدرت و زیبایی دوستی را یادآوری میکند.
آینده میتواند بهتر باشد
آن شرلی به ما میگوید که امیدواری میتواند سختیهای زندگی را کم و کمتر کند. این دختر تصمیم قاطع گرفته که از زندگی لذت ببرد. برای همین است که همیشه بهانهای برای شادی پیدا میکند و از کشف لذتها و زیباییهای جهان دست برنمیدارد. او میداند زندگی عالی نیست، ولی خوشبین و امیدوار است که آینده میتواند بهتر باشد.
نویسنده: کیمیا سعادت
دیدگاه خود را بنویسید